شعر عاشقانه کوتاه


دلنوشته های مرد تنها


 

تو که آهسته می خوانی قنوت گریه هایت را


 

میان ربنای سبز دستانت دعایم کن


 

 


 

هر کجا محرم شدی چشم خیانت بازدار
چه بسا محرم که با یک نقطه مجرم می شود


 

 


 

دل به دلداران سپردن کارهر دلدار نیست


 

من به تو جان می سپارم دل که قابل دار نیست!


 

 


 

در مکتب ما رسم فراموشی نیست


 

در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست


 

مهر تو اگر به هستی ما افتاد


 

هرگز به سرم خیال خاموشی نیست


 

 


 

جز من اگرت عاشق و شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو...!


 

 


 

منم آن شعله آتش که از هر شمع برخیزم


 

تمام هستی خود را فقط به پای تو ریزم


 

درون قلب من فرمانروایی کن


 

که از موی تو برخیزد همه عطر دل انگیزم...


 

 


 

من عاشق آن دیده چشمان سیاهم
بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم
گر مستی چشمان سیاه تو گناه است
من طالب آن مستی و خواهان گناهم...


 

 


 

مگذار گذاشت در دلت گم بشود
مجذوب طلسم سیب و گندم بشود
مگذار که زندگی به این شیرینی
قربانی یک سوء تفاهم بشود

مجنون گر ز آتش لیلی سرخ است
یا لاله اگر به هر دلیلی سرخ
است
شرح دل ما حیف است که پنهان باشد
این صورت ما به ضرب سیلی سرخ است...




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:,ساعت 11:10 توسط امير حسين و ریحانه| |


Power By: LoxBlog.Com